۱۳۸۶ مهر ۱۳, جمعه

ادبیات به کدام مسیر می رود

من تجربه چندانی در ادبیات ندارم و نه در زمینه خاصی در این رشته قلم آزمائی و سخن سرایی میکنم از آنچه مینویسم نه ادعایی دارم و نه هم چیزی یدک میکشم بلکه تجربه ای است که از جریان معمول ادبیات در سه دهه اخیر حاصل شده است. تجربه ای که بی شک برای شما هم پیش آمده است. اگر بخواهیم کتابهای پشت ویترین کتابفروشیها را یا کتابهائیکه به هر دلیل به اینجا راه نیافتند نگاهی گذرا داشته باشیم طولانیترین دوره این مسیر را میتوان در چاپ دید. به عبارت ساده میتوان دوران چاپ را دوران حاملگی نام نهاد. دورانی که در آن یا کتابها سقط میشوند، یعنی چاپ نمیشوند و یا با ممیزی خاص چاپ میشوند و یا بعد از چاپ بر اثر یک حادثه میمیرند و از بین میروند. این روند زمانی به اوج میرسد که پیوند بین نویسنده با مخاطب از مسیر طبیعی خود خارج شده و گرفتار تارهای سست سلیقه ای میشود. تارهائی که هر روز گسسته میشوند و هر ساعت نیاز به ترمیم دارند. اینجاست که دیگر سبک و بیان از دست نویسنده خارج شده است و ناخواسته به سلیقه هایی گره میخورد که نویسنده تا حال از آن هیچ شناختی نداشته و شاید در هیچ دستور زبانی هم نخوانده و ندیده است. بطور کلی اگر بخواهیم نگاهی داشته باشیم به ادبیات سه دهه اخیر یعنی تا نیمه اول دهه هشتاد در زمینه های مختلف شعر، رمان و داستان آنچه جلب نظر میکند اینست که ادبیات از مسیر طبیعی خود خارج شده است و بیشتر حالت فرمایشی به خود گرفته است. حالتی که چندان سزاوار و شایسته این گنجینه عمیق و پر محتوا نیست. بی شک ادبیات یک نامه پست سفارشی نیست. عرصه این رشته وسیع است و کسانی که در این بوستان قدم میگذرانند باید سبک بال باشند تا بتوانند پروازی دلنشین و ماندگار داشته باشند و گر نه عمر گرد و خاک بر ثانیه ها استوار است. باید به این یقین و باور برسیم که نمیشود تاریخ و ادبیات را محصور و فرمایشی کرد. اگر چنین کاری صورت بگیرد بی شک کسانی دیگر مسیر اصلی این راه را ادامه خواهند داد گرچه این افراد از نظر استعداد، بینش، ذوق ادبی و هنری شاید هرگز قابل مقایسه با افراد صاحب قلم در این زمینه ها نباشند اما چون مسیر اصلی و طبیعی این راه را پیموده اند قلم و سخن شان ماندگار و سر لوحه هر رشته قرار خواهد گرفت. بطور مثال صحیح ترین کتابهای تاریخی که در باره تاریخ ایران نوشته شده است مگر نه بدست تاریخ نویسان اروپائی نگاشته شده است حتی بخشی از ادبیات فارسی و تاریخ دینی و غیره..البته از اینکه تاریخ کشورمان دیگران نوشته اند یا اینکه دخل و تصرف و سهمی هم در فرهنگ و ادبیات داشته اند شانه ها مان بالا نمی اندازیم و هیچ لبخندی هم گونه ها مان قرمز نمیکند. اگر شانه خود را بالا می اندازیم هزاران چرا به همراه دارد و اگر گونه ها سرخ میشود هزاران آه و افسوس و دریغ فریاد میزند. وقتی ادبیات از روی پل فرمایشی میگذرد تنها دری که به رویش باز میشود درب کاخ در بار است و ادبیاتی که ریشه در تملق و تعارفات دربار داشته اند همچون درختی است که به رغم اصالت باردهی و تنومندی وقتی در گلدانی رشد کند دیگر نه ریشه اش رشد میکند و نه چنین درختی به بار و ثمر مینشیند. پایان سخن دوبیتی از مجمر اصفهانی: دیده هر خون که به دل در غم جانانم کرد/ دل به شبهای غم، از دیده به دامانم کرد/ نه در اندیشهً تاراج و نه در بیم خراج/ شکوه ها دارم از این سیل، که ویرانم کرد.

۱ نظر:

Unknown گفت...

سلام پاکروان
مطلب جالب و زیبایی بود استفاده کردم برات آرزوی موفقیت دارم.